خوب برای گوگل، بد برای آمریکا

جاده مخصوص، سرویس 

«پروژه منهتن» برای هوش مصنوعی؛ این توصیفی بود که دمیس هاسابیس، بنیان‌گذار شرکت «دیپ‌مایند»، در سال ۲۰۱۰ از شرکتش داشت، زمانی که من یکی از اولین سرمایه‌گذاران آن بودم. من این را یک گزافه‌گویی مجازی تلقی کردم. اما باید آن را یک هشدار واقعی می‌دانستم، زیرا در پایتخت‌های خارجی که با دقت به آن توجه داشتند، به همین شکل تعبیر شد.

اکنون تقریباً یک دهه بعد، «دیپ‌مایند» نگین تاج تلاش‌های گوگل در زمینه هوش مصنوعی است. این شرکت به ویژه پس از مارس ۲۰۱۶، که پروژه نرم‌افزاری آلفاگو (AlphaGo) آن، لی سدول، قهرمان بازی تخته‌ای استراتژیک و باستانی گو را شکست داد، کانون توجه شدید در شرق آسیا بوده است.

با وجود چنین دستاوردهایی، «دیپ‌مایند»، که اکنون سه برابر بیشتر از «پروژه منهتن» اصلی طول کشیده است، به طور واضح به هدف اصلی خود یعنی ایجاد یک «هوش عمومی مصنوعی» که رقیب یا جایگزین انسان شود، نزدیک‌تر نشده است. اما بالاخره مشخص می‌شود که مانند شکافت هسته‌ای پیش از آن، اولین کاربران ابزارهای یادگیری ماشین که امروز ایجاد می‌شوند، ژنرال‌ها خواهند بود نه استراتژیست‌های بازی‌های تخته‌ای.

هوش مصنوعی یک فناوری نظامی است. خیال‌پردازی‌های علمی-تخیلی را فراموش کنید؛ آنچه در مورد هوش مصنوعی واقعاً موجود قدرتمند است، کاربرد آن در کارهای نسبتاً روزمره مانند بینایی کامپیوتر و تحلیل داده است. اگرچه این ابزارها کمتر از هیولای فرانکنشتاین غیرعادی هستند، اما با این وجود برای هر ارتشی ارزشمندند—برای مثال، برای به دست آوردن مزیت اطلاعاتی، یا برای نفوذ به دفاع در حوزه نسبتاً جدید جنگ سایبری، که ما در حال حاضر در میانه معادل یک جنگ مسلحانه چندملیتی زندگی می‌کنیم.

بی‌شک ابزارهای یادگیری ماشین کاربردهای غیرنظامی نیز دارند؛ هوش مصنوعی نمونه خوبی از یک فناوری «دوکاربرده» است. اما این درک عقل سلیم از ابهام هوش مصنوعی به طرز عجیبی از روایتی که یک «هوش مصنوعی» یکپارچه را در مقابل تمام بشریت قرار می‌دهد، حذف شده است.

قدرت نظامی هوش مصنوعی دلیل ساده‌ای است که رفتار اخیر شرکت پیشرو نرم‌افزاری آمریکا، یعنی گوگل، شوکه‌کننده است— راه‌اندازی یک آزمایشگاه هوش مصنوعی در چین در حالی که به یک قرارداد هوش مصنوعی با پنتاگون پایان داد. همانطور که اش کارتر، وزیر دفاع باراک اوباما، ماه گذشته اشاره کرد، «اگر در چین کار می‌کنید، نمی‌دانید که آیا روی یک پروژه برای ارتش کار می‌کنید یا خیر.»

تحقیق فشرده‌ای برای تأیید این موضوع لازم نیست. تنها کاری که باید انجام دهید این است که نگاهی به قانون اساسی خود حزب کمونیست چین بیندازید: شی جین‌پینگ در سال ۲۰۱۷ اصل «ادغام غیرنظامی-نظامی» را به آن اضافه کرد که تصریح می‌کند تمام تحقیقات انجام شده در چین باید با ارتش آزادی‌بخش خلق به اشتراک گذاشته شود.

همان سال، گوگل تصمیم گرفت یک آزمایشگاه هوش مصنوعی در پکن افتتاح کند. به گفته فی-فی لی، مدیری که آن را افتتاح کرد، این آزمایشگاه «بر تحقیقات بنیادی هوش مصنوعی متمرکز است» زیرا گوگل «یک شرکت اول-هوش مصنوعی» در دنیایی است که در آن «هوش مصنوعی و مزایای آن مرز نمی‌شناسند.» همه اینها بخشی از یک «تحول عظیم» در خود «بشریت» است. در آمریکا، شورش در میان کارکنان عادی، گوگل را در ژوئن گذشته وادار کرد تا اعلام کند که قرارداد هوش مصنوعی «پروژه میوِن» خود با پنتاگون را کنار می‌گذارد. شاید بخشنده‌ترین کلمه برای این دو تصمیم، «ساده‌لوحانه» باشد.

چگونه گوگل می‌تواند از لفاظی‌های «مزایای بی‌مرز» برای توجیه کار با کشوری استفاده کند که «فایروال بزرگ» آن مرزی را بر خود اینترنت تحمیل کرده است؟ این طرز تفکر فقط در محوطه حفاظت‌شده و پرتکلف گوگل در شمال کالیفرنیا کار می‌کند، که کاملاً با دنیای بیرون متفاوت است. نگرش سیلیکون‌ولی که گاهی «جهان‌وطنی» نامیده می‌شود، احتمالاً بهتر است به عنوان یک گونه افراطی از «محله‌گرایی» فهمیده شود؛ محله‌ای از مناطق خوشبخت که از مشکلات سایر نقاط منزوی هستند—و نسبت به آنها بی‌کنجکاو.

کنجکاوی اندکی در مورد چین می‌توانست بسیار مفید باشد، زیرا حزب کمونیست در اعلام تعهد خود به سلطه به طور کلی و بهره‌برداری از فناوری به طور خاص، خجالتی نیست. البته، هر آمریکایی که توجه کند و خط حزب کمونیست را زیر سوال ببرد، توسط حزب متهم به داشتن «ذهنیت جنگ سرد» می‌شود—اما همین اتهام متکی بر فراموشی و بی‌کنجکاوی در میان مخاطبان مورد نظر آن است.

از سال ۱۹۷۱، نگرش نخبگان آمریکایی در طول جنگ سرد نسبت به رهبران چین، یک نگرش با تساهل گرم بوده است. در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، این به معنای حمایت از چین در برابر یک دشمن بزرگتر، یعنی اتحاد جماهیر شوروی بود. آنچه فوق‌العاده عجیب است این است که این سیاست تساهل پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ ادامه یافت و حتی عمیق‌تر شد.

چند سال پس از پایان جنگ سرد، رهبران آمریکایی با چین همانند آلمان غربی و ژاپن رفتار کردند. ما کسری‌های تجاری دردناک را در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ تحمل کردیم تا از آن دو متحد حمایت کنیم، و دلایل استراتژیکی برای این کار داشتیم. اما در مورد تقویت چین در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، قرار بود سخاوت آمریکا به نوعی به آزادسازی چین منجر شود. در واقعیت، این به انتقال پایگاه صنعتی ما به یک رقیب خارجی منجر شد.

به این معنا، یک «ذهنیت جنگ سرد» زامبی‌مانند هرگز از بین نرفت—اگرچه مطمئناً از منطقی بودن باز ایستاد. اخیراً، با کمک تصمیم سال گذشته شی جین‌پینگ مبنی بر اینکه عملاً خود را رهبر بالقوه مادام‌العمر اعلام کند، دونالد ترامپ به اولین رئیس‌جمهوری پس از ریچارد نیکسون تبدیل شد که به چین توجه کرد و یک بررسی واقعیت‌سنجی در مورد آن انجام داد.

سیلیکون‌ولی در بی‌توجهی به واقعیت ژئوپلیتیک تنها نیست؛ برخی در وال استریت نیز مشتاق بوده‌اند تا برای ساده‌لوحی گوگل بهانه‌تراشی کنند. این زمان‌بندی تصادفی نیست؛ همین هفته مقامات آمریکایی با همتایان چینی خود در شانگهای برای مذاکره بر سر یک توافق تجاری دیدار کردند.

روی دیگر کسری تجاری عظیم چین، کسری حساب جاری عظیم آمریکا بوده است. تمام دلارهایی که ما به خارج می‌فرستیم و هرگز برای خرید کالاهای آمریکایی استفاده نمی‌شوند، باید به جایی بروند، و بیشتر آنها از طریق بانک‌های مرکزی پول نیویورک در مسیر خرید دارایی‌های مالی عبور می‌کنند. از آنجایی که برهم زدن این عدم تعادل تهدیدی برای سود است، وال استریت ترجیح می‌دهد در مورد تجارت کوتاه بیاید و در همان حال قیمت سهام گوگل را بالا نگه دارد.

اما تجربه بانک‌ها از چند دهه گذشته جهانی‌سازی، نماینده نبوده است. کسری‌های تجاری که جریان‌های پول را به وال استریت آورد، شغل و قدرت چانه‌زنی را از کارگر عادی سلب کرد.

دستمزدها از دهه ۱۹۷۰ راکد مانده است. تفاوت بین دوره جهانی‌سازی پس از ۱۹۷۱ ما و رونق اواسط قرن پس از ۱۹۴۵، یک فروپاشی در رابطه بین اجزا و کل است: مجموعه‌ای از مکان‌های درون‌نگر و محله‌گرا مانند وال استریت و سیلیکون‌ولی برای خود بسیار خوب عمل کرده‌اند، در حالی که هموطنان آنها در یک اقتصاد راکد جا مانده‌اند.

در دهه ۱۹۵۰، کلیشه این بود که «آنچه برای جنرال موتورز خوب است، برای کشور نیز خوب است.» گوگل چنین ادعایی برای خود نمی‌کند؛ این امر بیش از حد واضح است که نادرست باشد. در عوض، گوگل می‌گوید «متعهد به بهبود قابل توجه زندگی هر چه بیشتر افراد ممکن است»— استانداردی آنقدر مبهم که هر چالشی را به چالش می‌کشد.

تا به حال باید فهمیده باشیم که هدف واقعی از صحبت در مورد آنچه برای جهان خوب است، شانه خالی کردن از مسئولیت در قبال خیر کشور است.

پیتر تیل، کارآفرین و سرمایه‌گذار، عضو هیئت مدیره فیس‌بوک و بنیان‌گذار و رئیس شرکت «پالانتیر» است.

منبع:https://www.nytimes.com/2019/08/01/opinion/peter-thiel-google.html

مطالب مرتبط

نظرات شما

. نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
. نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *