یادداشت

پربازدیدترین‌ها

داشتن ۱۰۰ نفر که عاشق محصول شما باشن، مهم‌تر از یک میلیون نفریه که فقط یه جورایی ازش خوششون میاد.

ارزش با عمل، خلق می‌شود

بمباران سازمان‌های بین‌المللی؛ جنگی فراتر از خاک ایران

فراتر از باهوش؛ چرا هوش، برای موفقیت کافی نیست؟

داشتن ۱۰۰ نفر که عاشق محصول شما باشن، مهم‌تر از یک میلیون نفریه که فقط یه جورایی ازش خوششون میاد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جاده مخصوص بسیاری از داستان‌های بزرگ مقیاس‌پذیری با هسته‌ی کوچکی از طرفداران سرسخت شروع می‌شن، نه بیشتر از ۱۰۰ نفر – که در اشتیاق به کار شما تقریباً متعصب هستن. اونا منتظر هر آپدیت محصول شما هستن. نمی‌تونن باور کنن که زمانی بدون شما زندگی می‌کردن.

می‌توانید همین استدلال را تقریباً در مورد هر محصول موفق جهانی به کار ببرید. تمام پول و تمام دانش بازاریابی در دنیا نمی‌تواند رشد آن را در دراز مدت حفظ کند. شما به چیزی بیشتر از توجه مشتریان خود نیاز دارید. شما به فداکاری بی‌دریغ آنها نیاز دارید. و این یک معمای تقریباً ذن-مانند را برای کارآفرینان ایجاد می‌کند: اولین قدم برای مقیاس‌پذیری، دست کشیدن از تمایل به مقیاس‌پذیری است. روی آن چند نفر خوشحال تمرکز کنید.

هیچ راه میان‌بری برای این کار وجود ندارد. نمی‌توانید پول کافی برای حل این مشکل خرج کنید، نمی‌توانید مردم را فریب دهید تا عاشق برند شما شوند. شما فقط باید آن را به دست آورید. ما اینگونه برند را رشد دادیم. ما برند را از طریق تبلیغات دهان به دهان رشد دادیم. ما حتی تا سال گذشته بازاریابی را شروع نکرده بودیم.

بنابراین نوع آسان مقیاس‌پذیری زمانی است که شما ابتدا محصول را درست کرده‌اید. وقتی چیزی را خلق کرده‌اید که کاربران عاشقش هستند و به طور غریزی می‌خواهند آن را به اشتراک بگذارند. این نوع مقیاس‌پذیری به طور ارگانیک اتفاق می‌افتد، زیرا کاربران کاربران دیگری را می‌آورند. نوع سخت مقیاس‌پذیری زمانی است که شما محصول را فقط نصفه و نیمه درست کرده‌اید. وقتی چیزی را خلق کرده‌اید که کاربران یه جورایی دوستش دارند و از آن استفاده خواهند کرد. اما نه آنقدر خوب که با آن بمانند و قطعاً نه آنقدر خوب که به فکر اشتراک‌گذاری آن بیفتند.

فکر می‌کنم باید همه اینها را نادیده بگیرید و فقط بگویید من یک اعتقاد سطح بالا دارم و ما قرار است این کار را امتحان کنیم. و اکثر مردم به شما خواهند گفت که کار نخواهد کرد. اگر چیز جدیدی باشد. اکثر مردم از چیزهای جدید می‌ترسند و شما فقط آن را انجام می‌دهید. احتمالاً آنقدرها هم پرخطر نیست. احتمالاً شرکت را از بین نخواهد برد و احتمالاً اگر همه دیگران بگویند احمقانه است، ارزش آن کمتر از حد واقعی برآورد شده است. بنابراین ما توانستیم این کار را انجام دهیم. و اولین چیز گسترش وای‌سی به همه این جهات مختلف بود. من فکر می‌کنم بزرگترین شرکت‌ها در لبه‌ی تیغ چیزی که مردم روی آن کار می‌کنند، ایجاد می‌شوند.

لطفا دیدگاه های خود را با ما به اشتراک بگذارید.

استارتاپ‌ها نیازی به عدم افشای اطلاعات (NDA) ندارند

 ۵ دلیل که چرا هیچ‌کس ایده شما را نمی‌دزدد.

ببنیان‌گذاران استارتاپ‌ها به طور مداوم از همکاران من در شرکت سرمایه‌گذاری Flyer One و خود من می‌خواهند که قبل از اشتراک‌گذاری هر گونه شاخص و معیاری، توافق‌نامه‌های عدم افشای اطلاعات (NDA) امضا کنیم.
بنیان‌گذارانی که احتمالا به دنبال NDA هستند به راحتی قابل تشخیص هستند: این نینجاها برای سرمایه‌گذاران اسلایدهایی بدون ارقام و اعداد ارسال می‌کنند که گویا همه چیزی که روی آن کار می‌کنند، اطلاعات محرمانه است.در واقعیت اما، ایده شما هیچ رازی نیست و کسی آن را نخواهد دزدید، به ویژه شرکت‌های سرمایه‌گذاری خطرپذیر. وقتی برای امضای NDA درخواست می‌کنید، به نظر نمی‌رسد که محتاط باشید؛ بلکه عجیب به نظر می‌رسید.از منظر حقوقی، NDAها به طور قابل توجهی زمان برای بررسی‌های لازم و هزینه‌های وکلا را افزایش می‌دهند، زیرا تمام NDAها با هم متفاوت هستند و اغلب غیراستاندارد هستند. علاوه بر آن، اضافه کردن بند عدم رقابت باعث می‌شود که تقریبا هر سرمایه‌گذاری را که می‌شناسم، احتمالا منصرف کند.پس نفس عمیقی بکشید و نگران نباشید. اینجا پنج دلیل وجود دارد که چرا هیچ‌کس ایده شما را کپی نمی‌کند.

1. دزدیدن ایده‌ها گزینه‌ای برای شرکت‌های سرمایه‌گذاری خطرپذیر نیست.

وقتی سرمایه‌گذاران یک ایده خوب را می‌شنوند، در مورد ترک شرکت سرمایه‌گذاری خود برای راه‌اندازی یک استارتاپ مشابه فکر نمی‌کنند. آنها سال‌ها وقت صرف ساختن شهرت، اعتماد، حضور در توییتر و رسانه‌ها برای جمع‌آوری سرمایه و شروع سرمایه‌گذاری می‌کنند. ترک کار گزینه‌ای برای آنها نیست.
در بیشتر موارد، شرکت‌های سرمایه‌گذاری خطرپذیر کارمندان آزادی برای کپی کردن یک محصول تصادفی ندارند: همه مشغول حل مشکلات فعلی هستند – کمک به شرکت‌های داخل پرتفولیو برای جمع‌آوری سرمایه، انجام بررسی‌های لازم برای استارتاپ‌های جدید و گذراندن ساعت‌ها وقت در شبکه‌های اجتماعی.
همچنین، سرمایه‌گذاران نمی‌توانند ایده شما را در هنگام شنیدن آن ثبت اختراع کنند: گرفتن یک ثبت اختراع در ایالات متحده تا ۳ سال و در اروپا تا ۵ سال طول می‌کشد. شرکت‌های سرمایه‌گذاری خطرپذیر به سادگی سه سال وقت نمی‌گذارند تا ایده یک استارتاپ اولیه را که تازه شنیده‌اند، ثبت اختراع کنند.
به لحاظ نظری، سرمایه‌گذاران می‌توانند ایده شما را به رقبایتان لو دهند. اما امضای NDA با یک شرکت سرمایه‌گذاری خطرپذیر، نمی‌تواند از درک رقبا از اینکه شما چکار می‌کنید و چطور انجام می‌دهید، جلوگیری کند. اگر آنها بخواهند شما را کپی کنند، بنیان‌گذاران دیگر می‌توانند به عنوان مشتریان بالقوه ظاهر شوند یا کسی را استخدام کنند تا این کار را انجام دهد.

2. شما از افرادی که ممکن است ایده‌تان را کپی کنند، جلوتر هستید.

حتی اگر یک شرکت سرمایه‌گذاری خطرپذیر ایده شما را به دوستان یا همکارانش لو دهد، ۶ تا ۱۲ ماه طول خواهد کشید تا آن را به واقعیت تبدیل کنند. حتی زمان بیشتری نیاز است تا اولین مشتری‌ها را جذب کنند. تا آن موقع استارتاپ شما جلوتر خواهد بود و سری A را جمع‌آوری می‌کند.
ماه‌ها طول می‌کشد تا استارتاپ‌ها تحقیق کنند، یک حداقل محصول قابل ارائه تولید کنند، اشکالات را رفع کنند، توسعه مشتری انجام دهند، اولین مشتری‌ها را پیدا کنند و واقعا پول دربیاورند. علاوه بر این، زمانی را هم برای گریه بنیان‌گذاران در نظر بگیرید وقتی یکی از این مراحل مطابق برنامه پیش نمی‌رود.
حتی اگر بنیان‌گذاران دیگر منابع مالی نامحدود داشته باشند، باز هم به زمان نیاز دارند تا افراد با انگیزه‌ای را استخدام کنند، آن‌ها را راهنمایی کنند و محصول قابل قبولی تولید کنند که به نیازهای بازار جواب دهد. افراد بالقوه کپی‌کننده نیاز به زمان زیاد، منابع مالی و انگیزه خواهند داشت تا همین کار را انجام دهند.
احتمال اینکه ایده کپی شده بهتر از اصلی باشد و همه چیز به خوبی پیش برود، کمتر از شانس شما برای تبدیل شدن به یونیکورن است.علاوه بر این، تضمینی وجود ندارد که ایده شما همیشه کار کند، حتی اگر خوب باشد. ساختن یک استارتاپ یک فرایند تکراری است. شما فقط یک ایده ارائه نمی‌دهید و همیشه از آن استفاده نمی‌کنید – شما آن را تطبیق می‌دهید.

3. شرکت‌های بزرگ به ایده‌های خام اهمیت نمی‌دهند.

در سال ۲۰۲۰، آلفابت ۲۵۸ میلیارد دلار، متا ۱۱۸ میلیارد دلار و نتفلیکس ۳۰ میلیارد دلار درآمد داشتند. حتی اگر شما در حال ساختن یک کسب‌وکار هستید که قصد دارد طی ۷ سال آینده ۱۰۰ میلیون دلار درآمدزایی داشته باشد، این میزان درآمد کمتر از ۱٪ به صورت‌های مالی یک شرکت بزرگ اضافه می‌شود.شرکت‌های بزرگ فناوری بهتر است استارتاپ شما را در ۷ سال آینده خریداری کنند به جای اینکه وقت و پول خود را صرف ساختن چیزی مشابه کنند.
پس چرا شرکت‌های بزرگ اغلب از کارمندان خود می‌خواهند NDA امضا کنند؟ در دنیای آنها، قوانین متفاوت است. به عنوان مثال، آمازون ممکن است منابع لازم برای گرفتن سهم بازار عظیمی را داشته باشد قبل از اینکه کسی از آن باخبر شود، در حالی که استارتاپ‌ها معمولا چنین سرعت و مقیاسی ندارند.
ارزش پولی ضررهای ناشی از دزدیده شدن ایده‌های غول‌های فناوری توسط دیگر شرکت‌ها بسیار زیاد است. فقط یک ایده شفاهی نیست – صدها میلیون دلار سهم بازار است. استارتاپ‌ها اغلب در مراحل اولیه چنین مقیاسی ندارند.

4. ایده شما فقط یک فرضیه است که فقط شما می‌توانید آن را به یک کسب‌وکار تبدیل کنید.

همه ایده‌ها فرضیه‌های آزمون نشده‌ای هستند که نیاز به سال‌ها تایید، هزاران تکرار و ممکن است در نهایت کار نکنند. حتی اگر ایده را آزموده باشید و فکر کنید که در بازار شما کار خواهد کرد، تضمینی وجود ندارد که این دستورالعمل در جای دیگر هم کار کند – برای هر مشتری و هر استارتاپی.علاوه بر این، افراد بالقوه کپی‌کننده فقط می‌توانند واضح‌ترین چیزها را کپی کنند.
بله، آنها می‌توانند محصول یکسانی تولید کنند. بله، می‌توانند افرادی با همان صلاحیت‌ها را استخدام کنند. بله، می‌توانند همان قیمت را تعیین کنند. اما نمی‌توانند طرز فکر، ارتباط با مشتریان، مهارت‌های مدیریتی و شبکه شما را کپی کنند. اگر کسی مثل شما لباس بپوشد، سعی کند مثل شما حرف بزند و موهایش را رنگ کند، خود شما نمی‌شود.

5. باارزش‌ترین دارایی شما – انگیزه

فرض کنید کسی شغلش را ترک کرده تا یک کسب‌وکار راه بیندازد، با پس‌انداز خود تیم کوچکی را استخدام کرده و ماه‌ها وقت صرف متقاعد کردن خانواده‌اش کرده تا او را تنها نگذارند. در این صورت، او انگیزه بیشتری برای تبدیل ایده به موفقیت نسبت به شخص/شرکتی دارد که فقط می‌خواهد با کپی محصول کسی پول دربیاورد.افرادی که صرفا به دنبال پول هستند، وقتی با مشکلات مواجه می‌شوند، ناامید می‌شوند. چرا باید زحمت بکشند وقتی امروزه می‌توانند تصویر یک میمون خنده‌دار بفروشند و به عنوان یک NFT نیم میلیون دلار به دست آورند؟ (البته نه همیشه، ولی راهی هست.
در مقابل، افرادی که انگیزه شخصی عمیق دارند، تنها در صورتی متوقف می‌شوند که همه چیز را امتحان کرده باشند و هیچ‌کدام کار نکند. در بیشتر موارد، آنها هرگز متوقف نمی‌شوند زیرا می‌توانند مسیر خود را تغییر دهند، پول بیشتری جمع‌آوری کنند، کارمندان اولیه را متقاعد کنند مدتی رایگان کار کنند و کاری را که شروع کرده‌اند، تمام کنند.
اگر می‌خواهید ایده استارتاپ خود را با وادار کردن مردم به امضای NDA تا زمان یافتن الهام برای اجرای آن ثبت کنید، هیچ NDAای نمی‌تواند به شما کمک کند. راه‌اندازی یک استارتاپ درباره کار سخت، استرس، مشکلات و سپس موفقیت است. به اشتراک‌گذاری ایده‌ها با سرمایه‌گذاران، خریداران بالقوه از شرکت‌های بزرگ یا سایر بنیان‌گذاران شما را به موفقیت نزدیک‌تر خواهد کرد. اشتراک‌گذاری روش خوبی برای جمع‌آوری بازخورد و طوفان فکری مشترک است. شنیدن فرضیه توسط کسی بی‌طرف ممکن است راه حل‌های بهتری برای مشکل ارائه دهد.
در مقابل، عدم اشتراک‌گذاری، روش خوبی برای گیر افتادن و نداشتن فرضیه‌های تازه برای ادامه حرکت است. اعتماد به غریبه‌ها در مورد ایده‌هایتان ممکن است برای شما سخت باشد، اما فراموش نکنید که شرکت‌های سرمایه‌گذاری خطرپذیر قرار است به شما پول و حیثیت دیگران را بسپارند.

هومن خطیب زاده

منبع: https://hackernoon.com/startups-dont-need-ndas-5-reasons-why-nobody-will-steal-your-idea

ارزش با عمل، خلق می‌شود

فراموش کردن این اصل آسان است. بسیاری از فعالیت‌هامانند کامنت گذاشتن در Hacker News، توییت کردن، خواندن اخبار تأمین مالی شرکت‌ها، یا قهوه خوردن با دوستان اگرچه شبیه کار مفید به نظر می‌رسند، اما در واقع شبه‌کار هستند. (اگر اینها را کار واقعی می‌دانید، عمیقاً به ارزشی که در شغل خود خلق می‌کنید فکر کنید!) این فعالیت‌ها در حد متعادل مفیدندمانند شبکه‌سازی یا الهام‌گیری از ایده‌های جدیداما به خودی خود خالق ثروت نیستند.

ارزش زمانی شکل می‌گیرد که شرکتی محصولی می‌سازد و آن را به مشتری می‌فروشد. به عنوان یک قانون کلی، بهتر است در موقعیت‌هایی قرار بگیرید که مستقیماً با “اقدامات مولد“ مرتبط هستید.

البته انتخاب مسیر درست حیاتی است. ساخت نرم‌افزاری که هیچ نیازی را برطرف نمی‌کند، ارزشی خلق نمی‌کنداین یک «پروژه دانشجویی» است. بنابراین یافتن مسیر صحیح اهمیت بالایی دارد، و استراتژیِ درست بسیار ارزشمندتر از آن است که بسیاری تصور می‌کنند. اما استراتژی به تنهایی بی‌ارزش است ارزش نهایی در اجرای آن نهفته است.

 

گفتگو درباره ساخت استارتاپ، بسیار ساده‌تر از راه‌اندازی واقعی آن است و البته لذت‌بخش‌تر! اما با گذشت زمان، تفاوت بین «لذتِ حرف» و «رضایتِ عمل» آشکار می‌شود. اقدام عملی به طرز دردناکی دشوار است به همین دلیل است که مثلاً می‌توانید ایده‌هایتان را بدون نیاز به قرارداد محرمانه (NDA) بازگو کنید، یا اکثر اختراعات هرگز به ثمر نمی‌رسند. چرا که ارزش واقعی (و البته دشواری) در اجراست.
ترفندهای خوبی برای صادق نگه داشتن خود در اینجا وجود دارد:
– وقتی شرکتی را مدیریت می‌کردم، هر شب لیستی از کارهای انجام‌شده تهیه می‌کردم. جالب بود: گاهی روزی پرجنب‌وجوش داشتم، اما در عمل هیچ کاری به پایان نرسانده بودم! برعکس، روزهایی که آرام به نظر می‌رسیدند، گاه منجر به ۳-۴ دستاورد کلیدی می‌شد.
– همانند توصیه ماکیاولی: «مرتکب اشتباهات جاه‌طلبانه شوید، نه خطاهای ناشی از تنبلی. قدرتی برای اقدامات جسورانه پرورش دهید، نه تحمل رنجِ روزمرگی.»

شما آنچه را که اندازه گیری می کنید می سازید!
 اگر بهره وری خود را با تعداد جلساتی که در یک روز دارید اندازه گیری کنید، جلسات زیادی خواهید داشت. اگر خود را با رشد درآمد یا تعداد سرمایه گذاری های بسته شده یا چیزی شبیه به آن بسنجید، احتمالا جلسات کمتری خواهید داشت.
نمونه دیگری از شبه‌کار این است که هر شب در سانفرانسیسکو، مهمانی‌های شامی برگزار می‌شود که در آنها حضار درباره آینده بشرمثلاً ضرورت سفر به فضابحث می‌کنند. بحث‌ها جذاب و معمولاً بدون تنش است، اما در پایان، همه به خانه می روند و روی چیز دیگری کار می کنند.!
پاسخ ساده است: اگر باور دارید سفر به فضا مهمترین مأموریت بشر است، همین امروز دست به کار شوید. اگر نمی‌دانید چگونه صدها میلیون دلار جذب کنید، به اسپیس‌ایکس بپیوندید (عضویت در یک شرکت بزرگ، بسیار بهتر از تأسیس یک استارتاپ متوسط است!). اگر عاشق ساخت نرم‌افزار سازمانی هستید، تمام انرژی خود را روی آن متمرکز کنید.

اگر این متن را می‌خوانید و احساس می‌کنید بهره‌وری کافی ندارید، خبر خوب این است: کافیست همین حالا مرورگر را ببندید. اصلاح مسیر آسان است حس رضایت آن بی‌نظیر است.

وبلاگ‌نویسی: این فعالیت را در مرز بین شبه‌کار و کار مفید می‌دانم. دلیل شروع آن، بهبود مهارت نوشتن بود کاری که در ابتدا در آن ضعیف بودم. امروز، گاهی همین نوشته‌ها باعث آشنایی با کارآفرینان الهام‌بخشی می‌شود.این به معنای هیچ نوع قضاوت ارزشی نسبی نیست. اگر کاری که می خواهید انجام دهید ایجاد یک شرکت نرم افزاری سازمانی است، باید این کار را انجام دهید. مشکل زمانی پیش می‌آید که چیزی که واقعاً می‌خواهید انجام دهید ساخت موشک است!
بسیاری از مردم احساس می‌کنند که ابتدا باید کاری برای کسب درآمد انجام دهند و سپس کاری را که برایشان مهم است انجام دهند (یا ابتدا قبل از راه‌اندازی شرکتی که واقعاً می‌خواهند شروع کنند، مدتی در یک شرکت کار کنند). در حالی که مطمئناً باید قبل از هر چیز از خانواده خود مراقبت کنید، باید سعی کنید روی چیزی که واقعاً به آن اهمیت می دهید کار کنید. معمولاً می توانید راهی پیدا کنید. خطر این است که زندگی کوتاه است و شما فقط می توانید در طول یک دوره حرفه ای روی تعداد کمی از شرکت ها کار کنید – ارزش آن را دارد که آنها را به درستی انتخاب کنید.

منبع: https://blog.samaltman.com/value-is-created-by-doing

فراتر از باهوش؛ چرا هوش، برای موفقیت کافی نیست؟

اگر از مردم بپرسید چه چیزی در مورد انیشتین خاص بود، اکثراً می‌گویند که او واقعاً باهوش بود.

حتی آن‌هایی که سعی می‌کنند پاسخی پیچیده‌تر به شما بدهند، احتمالاً در ابتدا همین فکر را می‌کنند. تا چند سال پیش، خودم هم همین پاسخ را می‌دادم. اما این چیزی نبود که در مورد انیشتین خاص بود. آنچه در مورد او خاص بود، این بود که او ایده‌های جدید و مهمی داشت. باهوش بودن پیش‌شرط ضروری برای داشتن این ایده‌ها بود، اما این دو یکی نیستند.

شاید این تفکیک که هوش و پیامدهای آن یکی نیستند، به نظر تقسیم‌بندی مویی بیاید، اما اینطور نیست. شکاف بزرگی بین آن‌ها وجود دارد. هر کسی که زمان زیادی را در دانشگاه‌ها و آزمایشگاه‌های تحقیقاتی گذرانده باشد، می‌داند این شکاف چقدر بزرگ است. افراد بسیار باهوشی هستند که دستاورد چندانی ندارند.

من در این فکر بزرگ شدم که باهوش بودن مطلوب‌ترین چیز است. شاید شما هم همینطور بودید. اما شرط می‌بندم که این چیزی نیست که واقعاً می‌خواهید. تصور کنید بین دو گزینه انتخاب دارید: واقعاً باهوش باشید اما چیز جدیدی کشف نکنید، یا کمتر باهوش باشید اما ایده‌های جدید زیادی کشف کنید. مطمئناً گزینه دوم را انتخاب می‌کنید. من هم همینطور. این انتخاب باعث ناراحتی من می‌شود، اما وقتی دو گزینه را به صراحت کنار هم می‌بینید، مشخص است که کدام بهتر است.

دلیلی که این انتخاب مرا ناراحت می‌کند این است که باهوش بودن هنوز به نظر چیزی مهم می‌رسد، حتی با وجودی که از نظر عقلی می‌دانم اینطور نیست. سال‌ها فکر می‌کردم که اینطور است. شرایط دوران کودکی طوفان کاملی برای تقویت این توهم است. سنجش هوش بسیار آسان‌تر از سنجش ارزش ایده‌های جدید است، و شما مدام بر اساس آن قضاوت می‌شوید. در حالی که حتی کودکانی که در نهایت چیزهای جدیدی کشف می‌کنند، معمولاً هنوز این کار را نکرده‌اند. برای بچه‌هایی که چنین گرایشی دارند، هوش تنها بازی موجود در شهر است.

دلایل ظریف‌تری هم وجود دارد که تا بزرگسالی ادامه می‌یابد. هوش در گفتگو پیروز می‌شود و بنابراین مبنای سلسله مراتب تسلط می‌گردد.

[۱] علاوه بر این، داشتن ایده‌های جدید از نظر تاریخی پدیده‌ای بسیار نو است، و حتی امروز نیز تعداد کمی این کار را انجام می‌دهند، به طوری که جامعه هنوز این واقعیت را درک نکرده است که این مقصد نهایی است و هوش فقط وسیله‌ای برای رسیدن به هدف.

[۲]چرا بسیاری از افراد باهوش موفق به کشف چیز جدیدی نمی‌شوند؟ از این منظر، سوال کمی ناامیدکننده به نظر می‌رسد. اما راه دیگری برای نگاه کردن به آن وجود دارد که نه تنها خوشبینانه‌تر، بلکه جالب‌تر نیز هست. واضح است که هوش تنها عنصر داشتن ایده‌های جدید نیست. سایر عناصر چه هستند؟ آیا چیزهایی هستند که بتوانیم پرورش دهیم؟

زیرا مشکل هوش، همانطور که می‌گویند، این است که بیشتر ذاتی است. شواهد این امر کاملاً متقاعدکننده به نظر می‌رسد، به ویژه با توجه به اینکه اکثر ما نمی‌خواهیم اینطور باشد، و بنابراین شواهد باید در برابر باد مخالف شدیدی مقاومت کنند. اما قصد ندارم به این سوال بپردازم، زیرا آنچه برایم مهم است سایر عناصر ایده‌های جدید است، و واضح است که بسیاری از آن‌ها قابل پرورش هستند.

این یعنی حقیقت به طرز هیجان‌انگیزی با داستانی که در کودکی شنیدم متفاوت است. اگر هوش چیزی است که اهمیت دارد و بیشتر ذاتی است، نتیجه طبیعی آن نوعی جبرگرایی دنیای قشنگ نو است. بهترین کاری که می‌توانید انجام دهید این است که بفهمید برای چه نوع کاری “استعداد” دارید، تا هر میزان هوشی که با آن متولد شده‌اید حداقل به بهترین شکل استفاده شود، و سپس تا جایی که می‌توانید سخت کار کنید. در حالی که اگر هوش مهم نباشد، بلکه فقط یکی از چندین عنصر مهم باشد، و بسیاری از آن‌ها ذاتی نباشند، اوضاع جالب‌تر می‌شود. کنترل بسیار بیشتری دارید، اما مشکل چگونگی تنظیم زندگی‌تان پیچیده‌تر می‌شود.

پس سایر عناصر داشتن ایده‌های جدید چه هستند؟ صرف اینکه بتوانم این سوال را بپرسم، اثبات می‌کند که نکته‌ای که قبلاً مطرح کردم درست است — اینکه جامعه هنوز این واقعیت را درک نکرده است که این مهم است، نه هوش. در غیر این صورت، همه ما پاسخ چنین سوال بنیادی را می‌دانستیم.

[۳]قصد ندارم در اینجا فهرست کاملی از سایر عناصر ارائه دهم. این اولین بار است که این سوال را به این شکل از خودم پرسیده‌ام، و فکر می‌کنم پاسخ دادن به آن ممکن است زمان ببرد. اما اخیراً در مورد یکی از مهم‌ترین آن‌ها نوشته‌ام: علاقه وسواس‌گونه به یک موضوع خاص. و این قطعاً قابل پرورش است.

ویژگی دیگری که برای کشف ایده‌های جدید نیاز دارید، استقلال فکری است. نمی‌خواهم ادعا کنم که این با هوش متفاوت است — تمایلی ندارم کسی را باهوش بنامم که استقلال فکری نداشته باشد — اما اگرچه بیشتر ذاتی است، به نظر می‌رسد این ویژگی تا حدی قابل پرورش باشد.

تکنیک‌های کلی برای داشتن ایده‌های جدید وجود دارد — مثلاً برای کار روی پروژه‌های شخصی و غلبه بر موانعی که در کارهای اولیه با آن‌ها مواجه می‌شوید — و همه این‌ها قابل یادگیری هستند. برخی از آن‌ها توسط جوامع قابل یادگیری هستند. و همچنین مجموعه‌ای از تکنیک‌ها برای تولید انواع خاصی از ایده‌های جدید وجود دارد، مثل ایده‌های استارتاپی و موضوعات مقاله.

و البته عناصر بسیار معمولی‌تری نیز در کشف ایده‌های جدید وجود دارد، مثل سخت کار کردن، خواب کافی، اجتناب از برخی انواع استرس، داشتن همکاران مناسب، و پیدا کردن ترفندهایی برای کار روی چیزی که می‌خواهید، حتی وقتی قرار نیست روی آن کار کنید. هر چیزی که مانع انجام کارهای بزرگ می‌شود، معکوسی دارد که به افراد کمک می‌کند. و این دسته از عناصر آنقدرها هم که در ابتدا به نظر می‌رسد خسته‌کننده نیست. مثلاً داشتن ایده‌های جدید معمولاً با جوانی مرتبط است. اما شاید این خود جوانی نیست که ایده‌های جدید می‌آورد، بلکه چیزهای خاصی است که با جوانی همراه است، مثل سلامتی و نداشتن مسئولیت. بررسی این موضوع ممکن است به استراتژی‌هایی منجر شود که به افراد در هر سنی کمک کند ایده‌های بهتری داشته باشند.

یکی از شگفت‌انگیزترین عناصر داشتن ایده‌های جدید، توانایی نوشتن است. دسته‌ای از ایده‌های جدید وجود دارد که بهترین راه کشف آن‌ها نوشتن مقاله و کتاب است. و این “به واسطه” عمدی است: شما ابتدا ایده‌ها را به ذهن نمی‌آورید و سپس صرفاً آن‌ها را یادداشت نمی‌کنید. نوعی تفکر وجود دارد که از طریق نوشتن انجام می‌شود، و اگر در نوشتن clumsy هستید یا از آن لذت نمی‌برید، اگر بخواهید این نوع تفکر را انجام دهید، مانع شما خواهد شد.

[۴]پیش‌بینی می‌کنم شکاف بین هوش و ایده‌های جدید به وضعیتی جالب تبدیل خواهد شد. اگر این شکاف را صرفاً به عنوان معیاری از پتانسیل محقق نشده ببینیم، به نوعی زمین بایری تبدیل می‌شود که سعی می‌کنیم با چشمانی بسته از آن عبور کنیم. اما اگر سوال را برعکس کنیم و شروع به بررسی سایر عناصر ایده‌های جدید کنیم که نشان می‌دهد باید وجود داشته باشند، می‌توانیم این شکاف را برای کشف‌هایی درباره کشف استخراج کنیم.

یادداشت‌ها:

[۱] آنچه در گفتگو پیروز می‌شود بستگی به این دارد که با چه کسی گفتگو می‌کنید. این طیف از صرفاً پرخاشگری در پایین‌ترین سطح، تا زرنگی در میانه، و چیزی نزدیک به هوش واقعی در بالاترین سطح متغیر است، اگرچه احتمالاً همیشه بخشی از زرنگی در آن وجود دارد.

 

[۲] همانطور که هوش تنها عنصر داشتن ایده‌های جدید نیست، داشتن ایده‌های جدید نیز تنها چیزی نیست که هوش برای آن مفید است. هوش برای مثال در تشخیص مشکلات و یافتن راه حل آن‌ها نیز مفید است. هر دوی این‌ها با داشتن ایده‌های جدید همپوشانی دارند، اما هر دو هدفی دارند که اینطور نیست.

 

این روش‌های استفاده از هوش بسیار رایج‌تر از داشتن ایده‌های جدید هستند. و در چنین مواردی، تشخیص هوش از پیامدهای آن حتی سخت‌تر است.

[۳] برخی تفاوت بین هوش و داشتن ایده‌های جدید را به “خلاقیت” نسبت می‌دهند، اما این اصطلاح چندان مفید به نظر نمی‌رسد. علاوه بر اینکه بسیار مبهم است، نیم فریم از آنچه برایمان مهم است فاصله دارد: نه از هوش قابل تفکیک است، و نه مسئول تمام تفاوت بین هوش و داشتن ایده‌های جدید.

 

[۴] جالب اینجاست که این مقاله خود نمونه‌ای از این موضوع است. این مقاله در ابتدا درباره توانایی نوشتن بود. اما وقتی به تفاوت بین هوش و داشتن ایده‌های جدید رسیدم، آنقدر مهم به نظر رسید که مقاله اصلی را وارونه کردم و آن را به موضوع اصلی تبدیل کردم و موضوع اولیه‌ام را به یکی از نکات آن تبدیل کردم. همانطور که در بسیاری از زمینه‌های دیگر، این سطح از بازنویسی پس از تمرین زیاد آسان‌تر می‌شود.

حامد ارثی

بمباران سازمان‌های بین‌المللی؛ جنگی فراتر از خاک ایران

در جریان جنگ دوازده‌روزه‌ای که میان آمریکا، رژیم صهیونیستی و جمهوری اسلامی ایران درگرفت، بمباران‌ها نه تنها مراکز هسته‌ای، نظامی ، مردم و زیرساخت‌های ایران را هدف قرار داد، بلکه مفاهیم، نهادها و اصول بنیادینی را نشانه رفت که جامعه جهانی طی هشت دهه برای تثبیت آن‌ها تلاش کرده بود.
در واقع، آنچه در این جنگ آسیب دید، تنها خاک ایران نبود؛ بلکه ساختار حقوقی و اخلاقی نظام بین‌الملل، سازمان‌های بین‌المللی و کنوانسیون‌های جهانی بود که با سکوت مرگبار خود، در برابر این تجاوز آشکار، مشروعیت و اعتبار خود را از دست دادند.
جمهوری اسلامی ایران عضو سازمان ملل متحد، عضو پیمان عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای (NPT) و متعهد به ده‌ها توافق‌نامه و چارچوب حقوقی بین‌المللی است؛ با این حال، در برابر چشم جهانیان، مورد تجاوز، بمباران و تهدید آشکار قرار گرفت، بدون آنکه حتی یک بیانیه محکومیت جدی از سوی شورای امنیت یا شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی صادر شود.
شایسته یاداوری است که 120 کشور تجاوزبه کشور وحمله به تاسیسات اتمی ایران رو محکوم وبا ایران اعلام همبستگی کردند همینطور برخی سازمانها ازجمله سازمان جنبش عدم تعهد ،سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی ،شورای همکاری کشورهای خلیج فارس ،اتحادیه عرب ،اتحادیه افریقا،سازمان شانگهای و گروه بریکس حملات وتجاوزات امریکا و اسراییل بر علیه ایران را محکوم کردند اما دریغ از محکومیت شورای امنیت سازمان ملل بعنوان نهاد ضامن صلح و امنیت بین المللی
در نتیجه ،اصول و ارزش‌هایی چون عدم توسل به زور، احترام به حاکمیت کشورها، منع ترور، حقوق بشر و حفاظت از غیرنظامیان که پس از جنگ جهانی دوم به عنوان ستون‌های نظم نوین جهانی تعریف شده بود، به سادگی از سوی آمریکا و متحد اصلی‌اش، رژیم صهیونیستی، ذبح و نابود شد. جنایات آشکار در غزه، نسل‌کشی، کودک‌کشی، حمله به بیمارستان‌ها و مناطق مسکونی، نه تنها با واکنشی درخور از سوی نهادهای بین‌المللی مواجه نشد، بلکه هرگونه اعتراض مردمی یا سازمانی نیز با هجمه شدید دولت‌های حامی اسرائیل روبه‌رو شد.
ترور، که در تمام فرهنگ‌ها عملی مذموم و غیرانسانی تلقی می‌شود، امروز به ابزاری رسمی در سیاست خارجی آمریکا و اسرائیل بدل شده است؛ ابزاری برای حذف فیزیکی مسولین ،دانشمندان وشهروندان در کشورهای مختلف، بدون محاکمه، بدون مستندات و بدون هراس از پاسخگویی حقوقی یا محکومیت بین‌المللی.
این روند خطرناک، نه تنها امنیت جهانی را به مخاطره می‌اندازد، بلکه اعتماد ملل به نهادهای بین‌المللی را نیز از میان می‌برد. امروز، بیش از همیشه، این پرسش مطرح است: آیا نهادهایی که روزگاری برای صلح، عدالت و حقوق بشر بنیان‌گذاری شده بودند، اکنون تنها ابزارهای سیاسی در دست قدرت‌های جهانی نیستند؟
اگر جامعه جهانی در برابر این جنایات و زیرپا گذاشتن قوانین سکوت کند، فردا نوبت کدام ملت خواهد بود؟
پرویزکرمی ، روزنامه نگار وفعال رسانه

پارک‌ها در بزنگاه بازنگری؛ آیا نهادهای فناوری ایران نیازمند نوسازی ساختاری‌اند؟

پارک‌های علم و فناوری باید به کنشگران اصلی در زیست‌بوم نوآوری تبدیل شوند

در سال‌های اخیر، پارک‌های علم و فناوری به یکی از نهادهای کلیدی در توسعه اقتصاد دانش‌بنیان و پشتیبانی از شرکت‌های فناور تبدیل شده‌اند. در ایران نیز این پارک‌ها به‌عنوان بازوهای اجرایی سیاست‌های نوآوری و بومی‌سازی فناوری، به‌طور روزافزون مورد توجه قرار گرفته‌اند، اما چالش‌هایی همچون ناکارآمدی مدیریتی، ضعف در شبکه‌سازی، ناتوانی در جذب سرمایه خصوصی و عدم تناسب رشد کیفی با توسعه کمی، همچنان آن‌ها را در تحقق کامل مأموریت‌های‌شان ناتوان کرده است.

به گزارش پایگاه اظلاع رسانی جاذه مخصوص«محمدنبی شهیکی‌تاش»، معاون فناوری و نوآوری وزارت علوم در تلاش برای بازتعریف و بازاندیشی در مدل حکمرانی پارک‌های فناوری تأکید می‌کند که ماده ۱۱ قانون جهش تولید دانش‌بنیان، به‌ویژه در بخش اعتبار مالیاتی، باید معیار اصلی ارزیابی عملکرد روسای پارک‌ها قرار گیرد؛ امری که تاکنون چندان جدی گرفته نشده و نیازمند اختصاص زمان و منابع ویژه است.

پرسش اصلی این است که آیا دستاوردها و برونداد این نهادها متناسب با این گستردگی ساختاری بوده است؟ به‌زعم شهیکی، پاسخ منفی است. برخی از پارک‌ها دچار انفعال راهبردی شده‌اند و هم‌افزایی لازم را ندارند. در نتیجه، بازنگری در راهبردها، تجدیدنظر در مأموریت‌ها، و ارتقای کیفی فعالیت‌ها، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است.

معاون وزیر علوم بر تفاوت ظرفیت‌های جغرافیایی تأکید کرده و خواستار نگاه متفاوت به پارک‌ها در استان‌های برخوردار و غیربرخوردار شده است؛ نگاهی که نه‌تنها منابع را عادلانه تخصیص دهد، بلکه مأموریت‌ها را بر اساس ظرفیت نهادی هر منطقه بازتعریف کند. در این راستا، وزارت علوم پارک‌های علم و فناوری را در سه سطح تقسیم‌بندی کرده است. استان‌های صنعتی، نیمه‌صنعتی و صنعتی‌ضعیف. برای هر کدام از این سطوح نیز نقش‌ها و ماموریت‌های متفاوتی تعریف شده است.

پارک‌هایی مانند پردیس و شهرک علمی تحقیقاتی اصفهان به‌عنوان نمادهای پیشران، در سطح ملی و بین‌المللی نقش‌آفرینی می‌کنند و باید الگوی توسعه فناوری، همکاری‌های صنعتی و انتشار دانش فنی باشند.

مدل‌های فعلی مدیریتی پاسخگوی نیازها نیستند

پارک‌های سطح دوم نیز باید زیرساخت‌های نیمه‌صنعتی و کارگاهی را توسعه دهند و پارک‌های سطح سوم نیازمند سرمایه‌گذاری جدی بر منابع انسانی و توانمندسازی نیروی متخصص هستند. شهیکی‌تاش بر این باور است که مدل‌های فعلی مدیریتی، به‌ویژه مدل‌هایی که تحت مدیریت مستقیم دانشگاه‌ها یا با وابستگی کامل به بودجه دولتی عمل می‌کنند، دیگر پاسخگوی نیازهای متنوع و پویای زیست‌بوم نوآوری نیستند.

این رویکرد، با یافته‌های مطالعات تطبیقی در سایر کشورها نیز همخوانی دارد. برای نمونه، تجربه کشورهایی مانند لهستان نشان می‌دهد که عبور از مدل صرفاً دانشگاه‌محور و حرکت به‌سوی ساختارهای ترکیبی مشارکتی و شبکه‌ای، نه‌تنها باعث چابکی سازمانی می‌شود، بلکه راه را برای جذب سرمایه خصوصی، تجاری‌سازی فناوری و بین‌المللی‌سازی محصولات دانش‌بنیان هموار می‌کند. در مدل‌های ترکیبی، پارک‌های فناوری با مشارکت سه‌جانبه دولت، دانشگاه و صنعت مدیریت می‌شوند و از طریق یک نظام حکمرانی مستقل و منعطف، می‌توانند تصمیم‌هایی متناسب با بازار و فناوری اتخاذ کنند. ایران نیز برای عبور از چالش‌های فعلی پارک‌ها، نیازمند تحولی ساختاری در شیوه اداره این نهادهاست.

این تحول باید از تمرکزگرایی و بوروکراسی دولتی فاصله بگیرد و به سمت مشارکت واقعی و تعامل میان نهادهای مختلف حرکت کند. ایجاد زیرساخت‌های دیجیتال برای تسهیل ارتباطات فناورانه، ارتقای بهره‌وری، تقویت پیوندهای بین‌المللی، و شبکه‌سازی میان پارک‌های مختلف در کشور، گام‌هایی ضروری در این مسیر هستند.

همچنین نظام رتبه‌بندی و حمایت باید متناسب با عملکرد و سطح بلوغ نهادی طراحی شود؛ همان‌طور که وزارت علوم اعلام کرده تنها مراکز رشد در سطح اول و دوم از حمایت‌های جدید برخوردار خواهند بود. بررسی تجربه کشورهای دیگر می‌تواند در تدوین سیاست‌های دقیق‌تر و مؤثرتر در ایران نقش مهمی ایفا کند.

تجربه کشورها در اداره پارک‌های فناوری

در لهستان، پس از یک دهه تجربه ناموفق در اداره پارک‌های فناوری به‌صورت صرفاً دولتی یا تحت مالکیت دانشگاه‌ها، نظام حکمرانی این نهادها دستخوش تغییر شد و ساختاری سه‌ضلعی با مشارکت دولت، صنعت و دانشگاه‌ها طراحی شد که باعث افزایش شفافیت، جذب سرمایه خصوصی و تقویت صادرات فناوری شد.

در هند، بیش از ۱۵۰ پارک فناوری فعال وجود دارد که بخش قابل توجهی از آن‌ها تحت مدیریت شرکت‌های خصوصی یا مشارکتی قرار دارند؛ دولت تنها نقش تسهیل‌گر را ایفا می‌کند و چارچوب قانونی برای مالکیت فکری و حمایت مالیاتی از نوآوری‌ها را فراهم کرده است. این سیاست، به‌ویژه در مناطق جنوبی هند مانند بنگلور، زمینه‌ساز شکل‌گیری خوشه‌های فناوری پیشرفته شده است.

در کره‌جنوبی، تمرکز پارک‌های فناوری بر نیازهای صنعتی مشخص و هم‌راستایی با برنامه توسعه ملی باعث شده تا هر پارک نقش ویژه‌ای در زنجیره ارزش ایفا کند. در این مدل، پارک‌ها از حمایت دولتی اولیه برخوردار می‌شوند اما موظف‌اند در بازه زمانی مشخص، به خوداتکایی و استقلال مالی برسند.

در بریتانیا نیز، به‌ویژه در پارک‌هایی مانند «کمبریج ساینس پارک»، ساختار مدیریتی هیبریدی بر مبنای همکاری نهادهای دانشگاهی و سرمایه‌گذاران خصوصی شکل گرفته و ارتباط گسترده‌ای با مراکز تحقیقاتی اروپایی و بین‌المللی دارد. این پارک‌ها نه‌تنها بر توسعه فناوری، بلکه بر جذب استعداد، بین‌المللی‌سازی محصولات و پیوند با بازار جهانی تمرکز دارند.

رسانه قوی

رسانه قوی، سرمایه امنیت ملی است.

درروزگارما ، میدان جنگ فقط عرصه موشک و پهپاد و عملیات نیست. هرچند دراین ایام خاک میهن ،آسمان کشور، سرداران شهید ،دانشمندان گرانقدر و جان برکفان نیروهای مسلح ما هدف دشمن قرارگرفته اند، اما امروز «ذهن‌ها» و «باورها» نیز به میدان نبرد تبدیل شده‌اند. در این میان، مهم نیست چه اتفاقی می‌افتد؛ مهم این است که مردم چه چیزی را باور می‌کنند.
به همین دلیل، جنگ‌ها را دیگر فقط ارتش‌ها نمی‌برند؛ این رسانه‌ها، روایت‌گران، شبکه‌های اجتماعی و افکار عمومی‌اند که نتیجه را رقم می‌زنند.

جنگ روایت‌ها: حقیقت یا تصویر حقیقت؟

در جریان حمله وجنگ ۱۲ روزه اسرائیل علیه ایران ، آنچه به‌موازات هر حمله نظامی در جریان بود، نبردی پنهان اما سرنوشت‌ساز بر سر روایت‌ها هم هست. چه کسی آغازگر بود؟ چه کسی دفاع کرد؟ چه کسی خسارت دید و چه کسی پیروز شد؟ پاسخ به این پرسش‌ها نه از رادارهای نظامی، که از اتاق‌های خبر، پست‌های اینستاگرامی، هشتگ‌های توییتر و ویدیوهای ۳۰ ثانیه‌ای مشخص می‌شود.
روایت را بساز، تا تحریف نشوی
اگر ملتی بخواهد بازنده جنگ روایت‌ها نباشد، باید مالک روایت خود باشد. نباید منتظر بماند تا دیگران برایش داستان بنویسند و بعد به دنبال تکذیب و توجیه بدود. روایت‌ها باید زود، دقیق، انسانی و چندوجهی ارائه شوند. نه فقط به زبان فارسی، بلکه با زبانی که جهان آن را بفهمد: زبان رسانه، تصویر، آمار، و احساس.


رسانه قوی، سرمایه امنیت ملی است.

رسانه‌ای که در لحظه بحران فقط به تکرار بیانیه‌های رسمی و نادیده گرفتن دیدگاه‌های متفاوت بسنده کند، به‌جای تقویت انسجام ملی، اعتماد عمومی را سست می‌کند. مردم می‌خواهند بدانند چرا این تهاجم اغاز شد و چگونه گذشت، واستعداد پدافندی و افندی ما پس از این حملات ناجوانمردانه چگونه است،تاب اوری ما تا کجاست و سوالاتی از این دست .
اگرپاسخ سوالات خود را از رسانه‌های رسمی نشنوند، آن را از منابع غیررسمی می‌گیرند و اینجاست که فاجعه روایت‌سازی دیگران آغاز می‌شود.

باید شجاعانه و حرفه‌ای روایت کرد

اعتماد، مهم‌ترین سرمایه در جنگ روایت‌هاست. اگر همیشه یک‌طرفه روایت کنیم یا هرگز اشتباهات خود را نپذیریم، مردم حتی واقعیت‌های درست را هم باور نمی‌کنند.
روایتگری مؤثر، ترکیبی از صداقت و مهارت است. هیچ اشکالی ندارد که رسانه بگوید حمله‌ای آسیب‌زا بوده یا جان‌هایی را گرفته است. برعکس، پذیرش واقعیت با لحنی انسانی و حرفه‌ای، اعتبار و اعتماد می‌آورد. باید از روایت‌های خشک و کلیشه‌ای عبور کرد. یک ویدئو کوتاه از مادری که خانه‌ یا عزیزش را ازدست‌داده، گاهی بیشتر از ده‌ها صفحه تحلیل، تأثیرگذار است اگر صادقانه و واقعی باشد.
درک کنیم مردم مخاطب منفعل نیستند
افکار عمومی پیچیده و باهوش است؛ فقط مصرف‌کننده خبر نیست، بلکه تولیدکننده، تحلیل‌گر و پخش‌کننده آن هم هست.باید با مردم گفتگو کرد، نه فقط آن‌ها را «اقناع» کرد دیگر دوره‌ای که رسانه تنها مخابره کننده بود، گذشته است. امروز، مردم تولیدکننده روایت‌اند؛ موبایل‌شان رسانه است، حسشان تحلیل‌گر است، و رأی‌شان تعیین‌کننده.

حضور هوشمندانه در شبکه‌های اجتماعی

روایت‌ها در توییتر، تلگرام، اینستاگرام، تیک‌تاک و حتی ردیت ساخته می‌شوند، نه فقط در اخبار رسمی.
نیاز به روایتگران بومی داریم: روزنامه‌نگار مستقل، اینفلوئنسر مسئول، تحلیل‌گر رسانه‌ای که مردم باورشان کنند. والبته باید به زبانهای مختلف ترجمه و ارسال شود
هشتگ‌ها، ویدیوهای کوتاه، تحلیل‌های گرافیکی باید به‌موقع و مؤثر استفاده شود.

و در پایان…

اگر در میدان نبرد بتوان شکست را با جان و خاک جبران کرد، در میدان روایت، بازنده بودن می‌تواند به معنای تحقیر، انزوا، سوءتفاهم جهانی و بی‌اعتمادی داخلی باشد. پس پیش از هر واکنش نظامی، دیپلماتیک یا اقتصادی، باید از خود بپرسیم:
آیا روایت خود را ساخته‌ایم؟ آیا ذهن مردم را آماده کرده‌ایم؟ آیا در جنگ تصویرها، تنها مانده‌ایم؟
در عصر جنگ روایت‌ها، پیروز کسی‌ست که باور عمومی را با خود همراه می‌کند نه فقط با قدرت، بلکه با صداقت و روایت انسانی.

علمِ بی‌صدا؛

 چرا پیشرفت‌های علمی وفناوری ایران دیده و شنیده نمی‌شوند؟

در دهه های اخیر ، ایران گام‌های بلندی در حوزه علم و فناوری برداشته است؛ از فتح قله‌های فناوری نانو و سلول‌های بنیادی تا ساخت ماهواره‌های بومی، داروهای نوترکیب، غنی سازی اورانیوم تا چرخه کامل سوخت هسته ای ،پهپادهای پیشرفته و توسعه استارتاپ‌های دانش‌بنیان. و کسب رتبه ۱۵ تا ۱۷ در تولید علم دنیا این‌ها تنها بخشی از دستاوردهایی هستند که بسیاری از کشورهای منطقه حتی در آرزوی آن مانده‌اند.
اما پرسش اساسی اینجاست:
چرا این پیشرفت‌ها در ذهن جامعه، تصویر روشنی ندارند؟ چرا روایت علمی وفناوری ایران، نه در دل رسانه‌ها و نه در ذهن مردم، به یک داستان باورپذیر و الهام‌بخش تبدیل نشده است؟
چالش‌ها کجاست؟
زبان سخت، روایت خاموش
بیان ومعرفی پیشرفت‌های علمی وفناوری اغلب در قالب مقالات تخصصی، گزارش‌های فنی یا آمارهای خشک منتشر می‌شوند؛ و فاقد «داستان انسانی» وبیان جذاب ویا هنری که عموم مردم را درگیر کند هستند .
فاصله دانشگاه با جامعه
استادان و پژوهشگران، هرچند محور اصلی تولید علم‌اند، اما بواسطه رسانه گریزی ویا اشراف رسانه ای کمتر توانسته‌اند نقش فعال در رسانه‌ها یا ارتباط با افکار عمومی ایفا کنند. هرچند دراین میان نقش تخریبی رسانه های زرد و شبه علم ها واخبار منفی را نباید از نظر دور داشت
رسانه‌های غیرعلمی، صدا و سیمای سنتی
نه رسانه‌های دیجیتال ، شبکه های اجتماعی و مطبوعات به‌درستی وارد میدان روایت‌گری موثر علم وفناوری شده‌اند، نه صدا و سیما روایتی فراگیر، مستمر و جذاب از موفقیت‌های علمی وفناوری ارائه داده است. ولذاست که می بینیم که عمده این مهم هم بیشتر بر دوش رهبر انقلاب افتاده است
بی‌اعتمادی و فضای ذهنی منفی
افکار عمومی که زیر فشار تزریق ناامیدی‌ها و کمبود ها چالش‌های روزمره است، به‌سختی با روایت‌های مثبت و پیشرفت‌ها ارتباط برقرار می‌کند؛ به‌ویژه وقتی این روایت‌ها سیاست زده یا بزرگ‌نمایی شده به نظر برسند.واین درحالی است که جامعه بیش از هر زمانی نیازمند تزریق امید و اینگونه اخبار هست
. فقدان سیاست‌گذاری مشخص رسانه‌ای در حوزه علم و فناوری
•در بسیاری از کشورها نهادهای دولتی و غیرانتفاعی مسئول «ترویج علم» هستند، اما در ایران سیاست‌گذاری یکپارچه و هدفمند برای ترویجگری علم وفناوری به‌ندرت وجود دارد.
•فعالیت‌هاگسسته و پراکنده است؛ بین وزارت علوم، معاونت علمی، صداوسیما، بخش خصوصی و رسانه‌ها همکاری نظام‌مند و مستمر نیست.

✅ چه باید کرد ، راه‌کار چیست؟

در طی مدت مسئولیتم در معاونت علمی و فناوری و بنیاد ملی نخبگان در ستاد فرهنگسازی اقتصاد دانش بنیان اقداماتی انجام شد که باید روزامد، تقویت واستمرار یابد.
تربیت نسل «رسانه‌دانِ علم و فناوری »
باید مستندسازان و روزنامه‌نگارانی تربیت و تقویت شوند که هم زبان علم را بفهمند و هم مهارت بهره گیری ابزارهای روایت‌گری نوین را داشته باشند: از پادکست و ویدیو تا مستند کوتاه و روایت برای شبکه های اجتماعی .(ایکاش میشد برای اکثر خبرنگاران علم وفناوری کتاب هایی مانند روایتگری موثر کندال هاون درقالب بوت کمپ تدریس شود )
بازآفرینی نقش صدا و سیما
نیت انجام و تولید برنامه های حوزه علم وفناوری در صداسیما بوده و هست اما در کمیت و کیفیت تولید و استمرار پخش و نواوری ، نقصان بسیار داریم و البته ادم مطلع و کاربلد هم در این حوزه کم داریم ، برنامه‌هایی مانند «بربنیان دانش » “نسیم دانش» “ایران ساخت ” “چرخ “و….تجربه‌های موفقی بودند و مربوط به سالها قبل ، حالا اما نیازمند روزامدی ، استمرار، تنوع فرمی و بهره‌گیری از نواوری و چهره‌های علمی جذاب هستیم .
مشارکت فعال اساتید مبرز و دانشجویان خلاق
اساتید می‌توانند روایت‌گر علمی شوند و دانشجویان نیروی پیشران ترویج دانش وفناوری در فضای مجازی و رسانه‌ای. نشریات دانشجویی، کانال‌های علمی وترویجی و تولید محتوای دیجیتال در بیان پیشرفت ها باید تقویت شوند.
داستان‌محوری و برندینگ علمی
هر دانشمند، هر شرکت دانش بنیان و هر استارتاپ موفق، هر اختراع ملی یک «داستان» است. این داستان‌ها باید از قالب خبر خشک بیرون آمده و در دل مستندها،سریال ها ،انیمیشن‌ها، مسابقات علمی و گفت‌وگوهای جذاب روایت شوند.
اگر قرار است علم، فناوری و نوآوری به فرهنگ عمومی جامعه تبدیل شود، باید از آزمایشگاه تا اتاق نشیمن واز دانشگاه تا مزرعه و کارگاه امتداد پیدا کند. امروز، پیشرفت کافی نیست؛ روایت پیشرفت است که جای خالی‌اش احساس می‌شود.
مردم اگر بدانند، باور می‌کنند. اگر باور کنند، حمایت می‌کنند.
و اگر حمایت کنند، ایران می‌تواند نه‌تنها پیشرفت کند، که «پیشرفت را معنا کند».
پرویزکرمی
مدیرعامل مرکز نواوری همیاردانش بنیان

هوش مصنوعی، استعمار بی‌صدا

استعمار دیجیتال برخلاف استعمار کلاسیک خون نمی‌ریزد. اما ریشه‌زنی آن عمیق‌تر است. زیرا زبان را تضعیف می‌کند، حافظه را دست‌کاری می‌کند، الگوهای فکری را شکل می‌دهد، و در نهایت ملت‌ها را تبدیل به کاربران بی‌قدرت در پلتفرم‌های ساخته‌شده توسط دیگران می‌کند.

چگونه اسرائیل و غرب بدون شلیک یک گلوله ذهن ما را تسخیر کرده‌اند؟

وقتی علی، نوجوانی اهل غزه، به صدای دوردست پهپادی در آسمان گوش می‌داد، آرام گفت: «وقتی صدایش هست، هنوز می‌توان پنهان شد. اما وقتی ساکت می‌شود، آن‌جاست که باید ترسید. چون دیگر تصمیم با انسان نیست؛ با کامپیوتر است

در این یک جمله ساده، واقعیتی پنهان شده که جهان عرب باید آن را جدی بگیرد: ما وارد عصری شده‌ایم که اشغال دیگر با سرباز و تانک انجام نمی‌شود، بلکه با داده و الگوریتم؛ با هوش مصنوعی و سکوت.

استعمار در قرن بیست‌ویکم نه با پرچم، بلکه با پلتفرم می‌آید. غرب و متحد کلیدی‌اش، اسرائیل، حالا میدان جنگ را از جغرافیای فیزیکی به فضای ذهن و روان مردم منتقل کرده‌اند. دوربین‌های هوشمند در شهرها، جاسوس‌افزارها در تلفن‌ها، سانسور هوشمند در شبکه‌های اجتماعی، و ترورها بر پایه تحلیل داده – همه نشانه‌های این نوع تازه از اشغال‌اند: استعمار دیجیتال.

اسرائیل در این میان، بازیگر پیشتاز منطقه است. شرکت‌هایی مانند NSO Group (سازنده پگاسوس)، Cellebrite و Elbit Systems، نه فقط ابزار شنود و کنترل، بلکه ابزار اشغال بی‌سر و صدا را تولید می‌کنند. فناوری‌هایی که ابتدا در سرزمین‌های اشغالی علیه فلسطینی‌ها آزمایش می‌شوند، سپس به کشورهای دیگر صادر می‌گردند.

بر پایه گزارش‌هایی از Citizen Lab و MIT Technology Review، برخی عملیات‌های پهپادی اسرائیل علیه نیروهای مقاومت یا فعالان فلسطینی، بر اساس تحلیل هوش مصنوعی از داده‌های رفتاری و ارتباطی افراد هدف‌گیری شده‌اند؛ بدون تصمیم انسانی مستقیم. به عبارتی، «ترورهای الگوریتمی» حالا جایگزین دادگاه شده‌اند.

اما این فقط امنیت نیست که در خطر است. آنچه هوش مصنوعی تهدید می‌کند، فرهنگ، هویت و خودآگاهی جمعی ملت‌هاست. پلتفرم‌هایی مانند فیسبوک و اینستاگرام، تصمیم می‌گیرند که چه کسی دیده شود و چه صدایی خاموش بماند. در جریان درگیری‌های اخیر فلسطین، هزاران حساب کاربری عربی یا طرفدار مقاومت به‌صورت سیستماتیک حذف یا محدود شدند. در حالی که صفحات صهیونیستی بدون مانع به فعالیت خود ادامه دادند.

این یعنی جنگ روانی هوشمند؛ جنگی که سرباز ندارد اما تلفاتش نسلی‌ست. نسلی که در مدرسه انگلیسی یاد می‌گیرد، در شبکه‌های اجتماعی غربی دیده می‌شود، و هویتش را با معیارهای سیلیکون‌ولی تعریف می‌کند.

جهان عرب، علی‌رغم منابع مالی و انسانی گسترده، همچنان وابسته‌ترین منطقه جهان به فناوری‌های غربی است. هیچ کشور عربی موتور جست‌وجو، سیستم عامل یا شبکه اجتماعی بومی مؤثری ندارد. حتی پروژه‌های دولت دیجیتال نیز غالباً با زیرساخت شرکت‌های غربی یا وابسته به رژیم صهیونیستی اجرا می‌شوند. در چنین شرایطی، حاکمیت سایبری فقط یک رؤیاست.

استعمار دیجیتال برخلاف استعمار کلاسیک خون نمی‌ریزد. اما ریشه‌زنی آن عمیق‌تر است. زیرا زبان را تضعیف می‌کند، حافظه را دست‌کاری می‌کند، الگوهای فکری را شکل می‌دهد، و در نهایت ملت‌ها را تبدیل به کاربران بی‌قدرت در پلتفرم‌های ساخته‌شده توسط دیگران می‌کند.

امروز دیگر گوشی هوشمند تنها ابزار ارتباط نیست؛ ابزار کنترل، جهت‌دهی، و گاه اعدام است. اگر دقت نکنیم، بچه‌های ما در مدارس بومی تحصیل می‌کنند، اما در دنیایی رشد می‌کنند که با داده‌هایشان آن‌ها را برنامه‌ریزی کرده‌اند.

این‌جا نقطه‌ای‌ست که باید ایستاد و اندیشید. باید دانست که سکوت در برابر استعمار دیجیتال، یعنی پذیرش نوعی بردگی بی‌صدا. در این میدان، نبرد با اسلحه نیست؛ نبرد با بی‌خبری است.

جهان اسلام نیازمند بیداری دیجیتال است. اتحاد منطقه‌ای برای دفاع از داده‌ها، توسعه فناوری بومی، آموزش نسل جدید به زبان مقاومت دیجیتال، و تدوین قوانین حمایت از حاکمیت سایبری، فقط گزینه نیست؛ ضرورت است.

غرب با پلتفرم استعمار می‌کند، اسرائیل با الگوریتم. اگر ما غایب باشیم، بازی علیه ما نوشته می‌شود.

یا باید سازنده شویم، یا بلعیده خواهیم شد.

محمدحسین ابراهیمی

عصر هوش مصنوعی در اوج تقلیل گرایی

نخبگان ایرانی به دام افسانه‌سرایی بازاریابان جهانی افتاده‌اند.

چند ماه است که در آپارات و یوتیوب، مصاحبه‌هایی با تعدادی از دانشگاهیان و نخبگان ایرانی را به اشتراک می‌گذارند با محوریت هوش مصنوعی. خلاصۀ کلام پیامبرگونۀ مصاحبه شوندگان این است که: فناوری هوش مصنوعی به زودی به چنان سطحی از خودمختاری و خودزایشی و زبان‌سازی مستقل می‌رسد که کنترل‌شان از دست صاحبان، مهندسان و تولیدکنندگان آنها در می‌رود. در چنین اوضاع و احوالی جوامع بشری و نهادهای‌شان، خود را در برابر جمعیتی فوق هوشمند و قدرتمند از ربات‌ها، ناتوان می‌بینند زیرا که انسان‌ها دیگر زبان جمعیت روبات‌ها را نمی‌فهمند و درنتیجه، از اهداف و استراتژی و دانش آنها سر در نمی‌آورند و قادر نیستند روی موضوعی با آنها به مذاکره بنشینند و به توافق و موازنۀ قدرت و همزیستی مسالمت آمیز برسند. از سوی دیگر، جمعیت ربات‌های فوق هوشمند هم، از این که روزگاری این انسان‌های نسبتاً پست و حقیر سازندۀ آباء و اجداد اولیه‌شان (نسل اول و دوم و سوم ربات‌ها) بودند، شرمگین‌اند، همان طور که اغلب انسان‌های قرن نوزدهم از نتیجۀ تحقیقات چارلز داروین دربارۀ نظریه فرگشت و انتخاب طبیعی سر خورده شدند و نپذیرفتند که انسان از خانوادۀ میمون‌ها نشأت گرفته است. این عصبیت و نفرت فناوری هوش مصنوعی نسبت به انسان، باعث و بانی تعمیق تضاد میان انسان و ماشین می‌شود، تا آنجا که سرانجام به انقراض انسان منجر می‌گردد.

مدافعان نظریۀ خودمختاری و خودزایشی و زبان‌سازی مستقل ربات‌ها، نه تنها نظریۀ داروین را «نفهمیده» دربست قبول دارند، بلکه آن را در خارج از طبیعت نیز دوبار نفهمیده تعمیم می‌دهند و دوبار به خدمت می‌گیرند:
– نخست برای تبیین تحولات در حوزه‌های تمدن و فناوری؛ در حالی که قادر نیستند چیزی شبیه ژن را در تمدن و فناوری بیابند؛
– و سپس برای توجیه عبور قطعی از انسان به اَبَرانسان.
و البته در هر دوبار، آنها اشتباه می‌کنند، زیرا که موضوع نظریۀ داروین دربارۀ فرگشت و انتخاب طبیعی، ژن است و در خارج از طبیعت یعنی در تمدن، فرهنگ و فناوری ما با هیچ ژنی و هیچ چیزی شبیه ژن رو به رو نیستیم تا قادر و مجاز باشیم که نظریۀ داروین را به حوزه‌هایی خارج از طبیعت نیز تعمیم دهیم.

بر اساسِ بی‌بنیان و بی‌اساس این تعمیم غلط است که تکینگی گرایان(technological singularitarians ) و تکنولوژیست‌هایی مثل ری کرزویل (Rey Kurzweil) می‌پندارند که انسان‌ها به مرور زمان یا منقرض می‌شوند و یا در حد حیواناتی وحشی سقوط می‌کنند ولی مخلوقات فناوری هوش مصنوعی، همواره قوی و قوی‌تر می‌شوند و وارثان جدید سیارۀ زمین و راهیان و کاشفان آتی فضای لایتناهی می‌شوند.

بدون شک، بخش‌هایی از پیشگویی‌های انحرفی و افراطی دانشگاهیان و نخبگان ایرانی دربارۀ آیندۀ فناوری هوش مصنوعی، ابداع ذهن آنها است و بخشی دیگر نیز، برگرفته از تخیلات و تأملات نویسندگانی است مثل: کوین وارویک (مهندس سایبرنتیک اهل بریتانیا)، ادوارد فایگِنبام (پیشگام آمریکایی هوش مصنوعی)، فرانک ویلچک (کیهان‌شناس و برنده جایزه نوبل فیزیک)، ماکس تگمارک (متخصص علوم رایانه)، استوارت راسل (که چند کتاب او در بارۀ هوش مصنوعی به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شده است) و  استیون‌هاوکینگ مشهور.

استیون‌هاوکینگ نسبت به هوش مصنوعی دیدگاهی هشدارآمیز و منتقدانه ولی غیرعلمی‌ داشت. او بارها به درستی تأکید کرده بود که توسعۀ کنترل‌نشدۀ هوش مصنوعی می‌تواند تهدیدی جدی برای بقای انسان باشد و حتی ممکن است به پایان نژاد انسان منجر شود.
ولی ‌هاوکینگ همچنین معتقد بود اگر هوش مصنوعی به نقطه‌ای رسد که بتواند خودش را بازسازی و تکثیر کند، به طوری که نوعی حیات جدید و برتر از انسان شکل ‌گیرد، انسان‌ها به حاشیه رانده خواهند شد. به باور او، خطر اصلی، دشمنی مستقیم هوش مصنوعی با انسان نیست، بلکه این است که اهداف فناوری هوش مصنوعی با اهداف بشر همسو نباشد و هوش مصنوعی در مسیر رسیدن به اهداف خود، وجود انسان را تهدید کند. با این حال،‌ هاوکینگ اشاره می‌کرد که اگر هوش مصنوعی به‌درستی مدیریت و هدایت شود، می‌تواند بهترین اتفاق تاریخ بشر نیز باشد.

کوین وارویک نیز پیش از‌هاوکینگ گفته بود که: جمعیت سیارۀ زمین در اواسط قرن بیست و یکم به مرز شکنندگی خود خواهد رسید، قرنی که در آن، انسان‌ها در بهترین حالت تحت سلطه هوش مصنوعیِ شبکه‌سازی

اگر گویندۀ این جملات، یووال نوح هراری یا ایلان ماسک می‌بود من آنها را نادیده می‌انگاشتم زیرا که به آنها، از‌ هاتف غیبیِ «اقتصاد هوش مصنوعی» الهام رسیده است، آنها هر چرت و پرتی را در مورد هوش مصنوعی گفته‌اند و بگویند، برای من از جنس تبلیغات بازاریابی و برندسازی است. این حرف‌ها تا موقعی که به من و ما در این مرز و بوم گزندی و خسرانی نرسانند بی اهمیت‌اند.

شده آنها می‌توانند اندکی هرج و مرج را به نظام جهانی وارد کنند چون که در خدمت ازمابهترانی فوق هوشمند درخواهند آمد.
همان طور که انسان‌های قرن نوزدهم وقتی متوجه شدند که از نسل میمون‌ها به وجود آمده‌اند شرمنده شدند، ازمابهتران فوق هوشمند قرن بیست و یکم نیز از این که توسط انسان ساخته شده‌اند خجالت خواهند کشید. پیش از او، ادوارد فایگِنبام (پیشگام آمریکایی هوش مصنوعی) هم در دهه 1980 تصور می‌کرد که کتاب‌های موجود در کتابخانه‌های «فردا» موجوداتی فوق هوشمند خواهند بود که قادرند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و درنتیجه، دانش خود را به طور مستقل و پنهان از خودآگاهی ما انسانها، افزایش دهند. ماروین مینسکی که همکار ادوارد فایگِنبام بود هم در سال 1956 می‌گفت: «اکنون ما از ماشین‌ها به عنوان نوعی حیوان خانگی نگهداری می‌کنیم ولی نمی‌دانیم که در چه زمانی این رابطه برعکس خواهد شد! در آینده «از-ما-بهتران فوق هوشمند»، ما را به عنوان حیوان خانگی‌شان نگه می‌دارند».

من از نیات پنهان در پس عقاید و باورهای خارجیان مذکور بی خبرم. آنها هر طور که مایلند بیاندیشند، برایم مهم نیست. مهم برای منِ تحلیلگر ایرانی بازار فناوری هوش مصنوعی، آن دسته از خواص خوش‌باور و پذیرندۀ اسطوره‌های آینده‌نگرانۀ هوش مصنوعی است که سرمایه‌گذار در شرکت‌های دانش بنیان، کارآفرین و نوآور یا دانشگاهی‌اند و به نوبه خود تأثیرگذار بر دانشجویان و سیاستگذاران علم و فناوری کشور هستند، آن هم گاه از طریق مناظره در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ‌ایران و نظریه‌پردازی در شبکه‌های اجتماعی، در همایش‌های ملی و بین‌المللی، در سیاست‌نامه‌های علم و فناوری، در روزنامه‌های پرتیراژ کشور، در نهادهای حاکمیتی مثل مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی‌ و در خبرگزاری‌های دولتی و نیمه‌دولتی و خصوصی. آنها نباید در دام تکنولوژیسم (باور به جبر فناوری) و در ورطۀ ایدئولوژی تکینگی گرایی فناورانه (Technological Singularitarianism) گرفتار می‌آمدند که متأسفانه گرفتار شده‌اند؛ بدون تأمل و تفکر در معنی انسان و در ماهیت فناوری‌های دیجیتالی و گونۀ دوران ساز آن: هوش مصنوعی.

سخنان یک نظریه پرداز داخلیِ معتقد به فرار غول از چراغ جادوی فناوری هوش مصنوعی
دکتر کیومرث اشتریان می‌گوید: «اگر هوش مصنوعی توان این را داشته باشد که از طریق مواد تشکیل دهندۀ بدن، انسانی درست کند و بعد عقل تاریخی و مجموعۀ عقل بشر را بیاورد به این بدن منتقل کند، ما با یک اَبَرانسان مواجه هستیم، یعنی آدمی ‌جلوی ما می‌نشیند که این آدم، یک اَبَرانسان است؛ او دیگر خودش تولید مثل می‌کند، در نتیجه ما منقرض می‌شویم و ما مُنگول می‌شویم و انسان‌های دیگری پدید می‌آیند …»
توجه کنید که در نقل قول بالا:
– فاعل و عامل تولید اَبَرانسان، خود ماشین است!
– ماشینی که مجموعۀ عقل بشر را در حافظۀ خود ذخیره می‌کند،
– موجودی که خودش تولید مثل و خود را تکثیر می‌کند! و
– حضور این موجودات فوق هوشمند در سیارۀ زمین باعث انقراض نوع بشر می‌شود!
نقل قول بالا بخشی از اظهار نظر اوست دربارۀ «نظم نوین ترامپ با هوش مصنوعی» در مصاحبه‌ای که در اواخر سال پیش (1403) ضبط و فضای سایبری منتشر شده و در یوتیوب قابل دریافت است.
اگر گویندۀ جملات بالا، بیگانه‌ای چون یووال نوح هراری یا ایلان ماسک می‌بود (شخصیت‌هایی که در بارۀ آیندۀ هوش مصنوعی و انقراض انسان نظریاتی کمابیش شبیهِ جملات بالا را بیان داشته‌اند)، من این گونه عبارات را نادیده و ناشنیده می‌انگاشتم، زیرا که به آنها، از‌ هاتف غیبیِ «اقتصاد هوش مصنوعی» الهام رسیده است که «هیچ آدابی و ترتیبی مجو، هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو!»
آنها هر چرت و پرتی را در مورد هوش مصنوعی گفته‌اند و بگویند، برای من از جنس تبلیغات بازاریابی و برندسازی است. این حرف‌ها تا موقعی که به من و ما در این مرز و بوم گزندی و خسرانی نرسانند بی اهمیت‌اند.
اما گویندۀ جملات بالا، هرکسی نیست! او دانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است و یکی از افراد ذی‌نفوذ در حوزۀ سیاست‌گذاری عمومی‌ کشور.

برای من عجیب نیست که افرادی چون او در حوزۀ مطالعات علوم انسانی، به درجۀ دکتری رسیده‌اند و درکی از ماهیت انسان ندارند! و عجیب نیست که این افراد، خارج از حوزۀ تخصصی خود، مدام از فناوری هوش مصنوعی دم می‌زنند، بدون آنکه از ماهیت فناوری هوش مصنوعی چیزی بدانند:
متعجب نیستم چون می‌دانم که عصر هوش مصنوعی، دوران تقلیل گرایی است، آن هم تقلیل هر چیزی که آن را بشود به صفر(0) و یک(1) فرو کاست! توسعۀ فناوری هوش مصنوعی می‌تواند انسان را با ابزارهایی برتر تجهیز کند و بر قابلیت‌هایش بیافزاید، ولی نمی‌تواند به خودمختاری و خودآئینی و خودآگاهی و خودسازی مستقل از انسان و طبیعت و جامعه برسد و بر انسان بشورد.
مطمئن باشید که در پس تبلیغات خودمختاری و خودآئینی و خودآگاهی و خودسازی هوش مصنوعی مستقل از انسان و طبیعت و جامعۀ بشری، همواره انسان‌هایی هستند واقعی، سازمان یافته در تیم‌هایی قوی برای بازاریابی جهانی و گمراه‌سازی رقبای احتمالی!

عباس پورخصالیان